تصمیم حسی بگیرم یا منطقی؟

the-david

یادمه سال پیش در یکی از کلاس های دانشگاه، و در درس تحول سازمانی، استادمان موضوعی مطرح کرد، و از بچه های کلاس خواست تا در مورد این موضوع صحبت کنند.

یکی از بحث های حاشیه ای که اتفاقا از خود بحث اصلی مهمتر بود، در مورد کنترل کردن افراد نخبه و تاثیرگذار در سازمان بود.

یکی از بحث های حاشیه ای که اتفاقا از خود بحث اصلی مهمتر بود، در مورد کنترل کردن افراد نخبه و تاثیرگذار در سازمان بود.

معمولا بسته به اینکه آیا فرد متخصص و ماهر باشی یا یک کارمند رده ی پایین، و آیا استقلال داشتن و برخورد با رویه های سازمانی چگونه در درونت تفسیر می شود. کنترل افراد در سازمان متفاوت خواهد بود.

مثلا سایمونز در کتاب خودش هفت پرسش استراتژیک به استفاده از نبایدها به جای بایدها در کنترل کردن افراد مهم سازمان اشاره میکند. به جای اینکه به کارکنانتان موثرتان بگویید چه کاری را باید انجام دهند. به آنها بگویید که چه کاری را نباید انجام دهند و بایدهای کار را به خودشان واگذار کنید.

این مقدمه باعث شد تا بهتر بتوانم منظور خودم را از ادامه ی این نوشته بیان کنم.

سال ها قبل وقتی پاپ از میکل آنژ می پرسد که با چه نبوغی توانستی،مجسمه ی داوود را بسازی، مجسمه ای که شاهکار تمام شاهکارهاست؟ آنژ باسخ داد: هر آنچه داوود نبود را حذف کردم.

اگر از من و شما بپرسند که چه چیزی شما را خوشحال و موفق خواهد کرد؟ شاید نتوان با قطعیت آن را پاسخ داد. اما با قطعیت می توانیم بگوییم که چه چیزی ما را ناراحت یا موفق نمی کند.

به داوود تمرکز نکن، تنها به آنچیزی تمرکز کن که داوود نیست. هر وقت توانستی نیمه ی منفی ماجرا را یعنی خطاهای فکری را حذف کنی، نیمه ی مثبت نمایان می شود.

یکی از مطالب ارزشمند کتاب هنر شفاف اندیشیدن از رولف دلبی، تفاوت تصمیم گیرهای او در تصمیمات بزرگ و کوچک است.

او می گوید در تکامل انسان، احساسات هزاران سال زودتر به نسبت منطق رشد داشته اند، پس نمی شود همواره از منطق برای تصمیم گیری بهره ببریم، چرا که تصمیمات منطقی هزینه دارد.

او می گوید تصمیماتی که مهم و بزرگ هستند را با منطق و تجزیه و تحلیل اتخاذ می کند. و تصمیمات کوچک را با احساس و آنها را به غریزه واگذار می کند.

پاسخ دهید