کَس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من

در مقدمه ی شروع این درس، توضیحات مختصری از نوآوری و اهمیت آن داده شد و کمی در مورد سیر تاریخی آن مطالبی را عنوان کردم.

در این درس میخواهم کمی در مورد تفاوت بین پارادایم نوآوری بسته و نوآوری باز صحبت کنم.

وقتی به برخی از شرکتهای بزرگ دنیا نگاه میکنی که تا همین چند سال قبل در فهرست 500 شرکت برتر دنیا حضور داشتند و امروز دیگری نامی از آنها در این فهرست وجود ندارد، پی میبریم که با وجود توانایی های ارزشمند داخلی، نتوانسته بودند تا خود را با محیط بیرونی و تغییرات پیوسته آن وفق دهند.

از شرکت بزرگ نوکیا در صنعت گوشی تلفن همراه گرفته تا موتورولا که با وجود عرضه اولین گوشی نازک دنیا، به موفقیتهای بزرگی دست یافته بودند تا شرکتی مثل آی بی اِم که از سخت افزار به خدمات روی آورد. نمونه هایی هستند از میان شرکتهای برتر که در حال بازسازی خود می باشند.

پارادایم قدیم در نوآوری، همان چیزی که معروف است به نوآوری بسته، میگفت که ما باید از بهترین و با استعداد ترین افراد در داخل شرکت استفاده کنیم. شرکتی موفق خواهد بود که سریعتر به فناوری دست پیدا کند، ما باید تا آنجا که امکان دارد، از دارایی های فکری خودمان محافظت کنیم و از عدم دسترسی دیگران به آن اطمینان حاصل کنیم.

بخشی از ماجرا در پاراگراف بالا مشهود است. بخش دیگر آن مربوط به آزمایشگاه ها و پژوهشگران داخلی و متمرکز سازمان ها بود. آزمایشگاه هایی پهناور در دل خود سازمان. مثل آزمایشگاه پالو آلتو متعلق به زیراکس یا آزمایشگاهی که توسط ادیسون و برای جنرال الکتریک فعالیت میکرد.

اما چرا نوآوری بسته دیگر اثربخشی گذشته را ندارد. چرا بهره وری آن کاهش یافته است. چرا نسبت خروجی به ورودی آن محدود است. دلایلی را هنری چسبرو مطرح میکند، که اینجا آنها را  مرور می کنیم.

1) جابه جایی کارکنان: بسیاری از کارکنان با تجربه و با دانش، سازمان را ترک میکنند. به سازمانهای رقیب می پیوندند، و کارفرمای جدید آنها هیچگونه هزینه ای را برای پرورش آنها متحمل نمی شود. یکی از چالش های سازمانهایی که درکشورهای با میانگین سنی بالا و نرخ رشد جمعیتی پایین روبه رو هستند، حفظ کارکنان ارزشمند خود است. کشور آلمان مثال عینی آن است.

2) دانش موجود در دسترس همه است: دیگر مثل گذشته نیست که سازمانهای بزرگ با داشتن آزمایشگاه های پیشرفته بتوانند برای خود انحصار ایجاد کنند. نقش دانشگاه ها و کیفیت پژوهش های آنها فراتر از گذشته است.

3) سرمایه گذاران خطرپذیر: افرادی خبره ای که از تجربه ی زیادی در کسب و کار برخوردارند، و سرمایه لازم را وارد شرکتهای نوپا(startup) میکنند، و کمک میکنند تا ایده ها و پژوهش های آنها از بیرون صنعت وارد صنعت شود.

4) سرعت ورود محصولات به بازار: همه ی ما با این حس روبه رو بوده ایم که پس از خرید تلفن همراه، با آمدن مدل جدید آن احساس کرده ایم که اکنون زمان تعویض گوشی موبایل است. Time to market  یا زمان عرضه و خدمات نوین به بازار عمر فناوری ها را روزبه روز کاهش داده است. آنچنان که صنعت موبایل بیشتر شبیه به صنعت مد شده است.

 با این تفاسیر شاید رفتن به سمت نوآوری باز بتواند مشکل گشا باشد. نوآوری باز می گوید ضمن داشتن ایده های درونی باید از ایده های بیرونی نیز استفاده کنم و از تلفیق اینها بتوانم در مدل های کسب وکار خود استفاده کنم. مدل کسب و کار منطق یک شرکت در چگونگی خلق، ارائه و کسب ارزش است. پس ترکیب ایده های درونی و بیرونی باید ارزشی را خلق کند تا بتوان در مدل کسب وکار از بخشی از آن ارزش سود کسب کرد.

نوآوری باز می گوید من اگر 8000 دانشمند در داخل مجموعه و سازمان خودم دارم، چرا نباید از میلیون ها دانشمندی که در خارج از سازمان من فعالیت میکنند، استفاده کنم.

برخلاف نوآوری بسته که اعتقاد شدیدی به حفظ دارایی های فکری داشت، نوآوری باز می گوید که چگونه می شود از دارایی فکری قبل از آنکه بر روی میز خاک بخورد، کسب درآمد کرد. برخی شرکتها اگر نتوانند در طی سال از دارایی فکری و ایده ها و فناوری خود استفاده کنند، آنرا در دسترس دیگران قرار می دهند.

سیکل معیوب نوآوری بسته که از سرمایه گذاری بر روی پژوهش داخلی، کسب ایده های جدید و دست یابی به فناوری نوین، افزایش فروش محصول جدید و سرمایه گذاری بیشتر در پژوهش دیگر کارساز نخواهد بود.

قیف مشهور نوآوری نیاز به گسترده تر کردن مرزهای سازمان دارد.

شاید بهتر باشد ضرب المثل کس نخارد پشت من، جز ناخن انگشت من، به ضرب المثل توپشت من بخاران، من پشت تو تبدیل شود.

پاسخ دهید