عمل کن،عیبش را برطرف کن،اگر نشد ولش کن

خیلی ها فکر میکنند که صرفا برنامه ریزی استراتژیک باعث موفقیت سازمان ها میشود، اما آیا واقعا اینگونه است؟ باید در جواب گفت خیر. امروزه شرکتهای بزرگ دنیا (گوگل،تری ام،مایکروسافت) از پاردایم هایی که باعث شده است تا چهارچوب های ذهنی آنها را محدود کند خارج شده اند، و پاردایم ها (الگوهای فکری) جدیدی را بوجود آورده اند.

امروزه شرکتها یاد گرفته اند که سعی و خطا داشته باشند، ایده پردازی دارای ارزش و اهمیت باشد و فرضیه سازی و فرضیه آزمایی بخشی از فرهنگ و هویت شرکتها شده است.

دنیای امروز،دیگر ارزشی برای خوابیدن بر افتخارات گذشته قائل نیست.

رقابت در سطح جهانی به قدری بالاست که اگر اتحادهای استراتژیک را داشته باشیم، اما نوآوری و خلاقیت وجود نداشته باشد، محکوم به شکست هستیم.

تفکر استراتژیک همانند روش علمی است که فرضیه هایی تولید میشود و سپس این فرضیه ها آزمون میشوند. تفکر استراتژیک بدنبال شهود است و از نیمکره ی راست استفاده میکند، با تفاسیر، تماثیل، ضرب المثل ها و تصاویر سعی میکند تا این فرضیه ها را بهتر و مفیدتر تشخیص دهد.

اما سوال اینجاست که آیا تمام فرضیه ها و ایده ها، باید مورد توجه قرار بگیرند؟

واقعیتش این است که فرضیه هایی مورد نظر قرار میگرند که با سیاست ها و استراتژی های سازمان هم خوانی داشته باشند. همچنین ایده هایی به مرحله ی آزمون و خطا وارد میشوند که هزینه ی سنگینی برای سازمان در بر نداشته باشند.

بعد از این مقدمه، لازم است بدانیم که چگونه میتوانیم محیطی را ایجاد کنیم که دغدغه ی نوآوری، فرضیه سازی، ایده پردازی و خلاقیت در آن محیط وجود داشته باشد. ابتدا به چند مورد اشاره خواهم کرد و سپس مثالی را از شرکت تری ام خواهم زد.

افراد متفاوت، گفتگوهای جدید، تجربیات نوین، چشم اندازهای تازه مواردی هستند که میتوانند به شرکتها کمک کنند تا محیطی پویا و خلاق داشته باشند.

شرکت  تری ام  آیین نامه ها و دستورالعمل های جالبی دارد که با هم بخش هایی از آن را مرور میکنیم:

policy-3m-creativity

1)آیین نامه ی 15 درصد که به کارکنان اجازه میدهد، 15 درصد از زمان کاری خود را در هر پروژه ای که تمایل داشتند صرف کنند.

2)آیین نامه ی 30 درصد که میگوید، 30 درصد درآمد واحدها در انتهای سال باید از محل محصولات و فرآورده های جدیدی باشد که کمتر از 5 سال از عمر آنها گذشته است.

3)جایزه گام زرین به کارکنانی داده میشود که کارآفرینی درون سازمانی داشته و مخاطرات یک فعالیت را پذیرفته و با موفقیت به پایان رسانده اند.

4)مدیریت مالکانه این اجازه را به کارکنانی که محصول جدیدی خلق و عرضه میکنند داده میشود تا خود متناسب  با میزان تولید،اداره آن محصول و تولید آن را بدست بگیرند.

اگر به ابتدای این نوشته برویم و تیتری را که یکی از مدیران وال مارت عنوان کرده، در عمل اجرا کنیم، خوب است که با دو ابزار مفید آشنا شویم:

1)پرسیدن سوال چه میشود اگر؟   2)نقشه ی استراتژی

در این نوشته به مورد اول خواهیم پرداخت.

چرایی ها باعث میشود ما از قالب های ذهنی خود خارج شویم و دریچه های تازه ای برروی ذهنمان گشوده شود. ابتدا مراحل این ابزار را مرور میکنیم و با یک مثال آنرا خوب یاد میگیریم.

ابتدا ما موضوع خود را مشخص میکنیم، سپس فرضیه های فعلی را شناسایی میکنیم، در ادامه یکی از فرضیه ها را انتخاب میکنیم و آنرا تغییر داده و یا معکوس میکنیم.

و در پایان نتایج مفروضات را بررسی کرده و در صورت تایید، به تدوین آن پرداحته و یکی دیگر از فرضیه ها مطابق مراحل بالا مورد بررسی قرار میگیرد.

بعنوان نمونه کافی شاپی را در نظر بگیرید. موضوع ما افزایش فروش 2 برابری این کافی شاپ میباشد.

فرضیه های موجود، منوی این کافی شاپ دارای تعداد محدودی حق انتخاب میباشد. یا زمان انتظار برای دریافت سفارش بیشتر از حد معمول است و مشتری باید بیکار بماند.

حال میتوانیم با پرسیدن چه میشود اگر(what if) فرضیه های جدیدی بسازیم. مثلا چه میشود اگر منوی پربارتری داشته باشیم که از تعداد زیادی حق انتخاب در مورد قهوه و همچنین بستنی برخوردار باشد و همچنین منویی ویژه شامل عرقیجات بیدمشک و یا نعنا نیز باشد.

 مورد دوم، چه میشود اگر در محیط کافی شاپ کتاب داشته باشیم تا هم زمان انتظار برای مشتری کاهش پیدا کند و هم بعنوان یک فضای فرهنگی مشتریان جدیدی را جذب کنیم.

حال اگر پیامد آنرا در نظر داشته باشیم خواهیم دید که مشتری انتخاب های بیشتری دارد، رضایتش بیشتر است. موفقیت یک کافی شاپ به این که بتواند مدت زمان بیشتری، مشتری را در محیط کافی شاپ نگه دارد که بالطبع باعث سفارش بیشتر او خواهد شد.

پاسخ دهید